مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
آیههای نور حک گردیده بر پیـشانـیش مِهر و مَه ماتـنـد در آئـیـنۀ حـیـرانـیـش رو به سوی قبله میافتاد چون سجادهای آنکه محراب دعا زد بوسه بر پیشانیش از شرار عشق و شیدائی ز بس آتش گرفت اشک، گل انداخت بر رخسارۀ قـرآنیش میتراوید از وجودش عطر اخلاص و یقین سیـد سـجـاد شـد از سـجـدۀ طـولانـیـش صف به صف در آسمان قدوسیان صف میزدند بسکه دیدن داشت اشک و حالت روحانیش در منای عشق و ایثار و وفا روز ازل با ذبـیـح خویش ابراهـیم شد قـربانـیـش مصحف او را زبور آل یاسین خواندهاند عارفان را فیض بخشد مصحف عرفانیش مصف پاکش شقایق پوش شد زانفاس او جلوه کرده در همین گلزار گل افشانیش شاهد عشق و شهیـد زنـدۀ کـربـبـلاست شاهدانِ غرقِ در خون و شهید ارزانیش روز عـاشـورا کـنـار قـتـلـگـاه لالــههـا موج زد تصویر غم در دیدۀ طوفـانیش گرچه در ظاهر عدو بر گردنش زنجیر بست بود دشمن همچو نفس سرکشی زندانیش در غروب غم فزای کوفه و در شام غم شعله زد بر خرمن بیداد خطبه خوانیش غنچههای عشق پژمردند از غم تا نسیم گفت روزی داستان عشق و سرگردانیش از هوای ابری چـشمش دل عالم گرفت مزرع دین سبـز شد از دیـدۀ بارانـیـش عمر او با یاد روز سخت عاشورا گذشت جاودان شد کـربلا از گـریۀ طولانـیـش آشـکـارا شد گـهِ غـسـل تن رنـجـور او بر فقـیران نان و خرما بُردن پنهانـیـش از نسیم آستانـش میوزد عطـر بهـشت فخر دارد جبرئیل از منصب دربـانیش بهر کسب نور میتابد بر او خورشید و ماه حاجت نـوری ندارد مـدفـن نـورانـیـش میزبانی میکند از زائرانش روز و شب کاش ای دل یک شبی بودیم در مهمانیش کوثر توفیق در دست «وفائی» داده است آن که دارد آیـههای نـور بر پـیـشانـیش |